آقای رئیس جمهور من هم یک ایرانیم
آقای رئیس جمهور
مدت هاست که صبر کرده ام. صبر کرده ام برای اینکه خطاب به شما چیزی ننویسم. چون باور کنید امیدوار بودم. امیدوار بودم که اتفاقی بیافتد، تفاوتی رخ بدهد. امیدوار بودم که حمایت های تند و تیزی که از شما شده بود، بی دلیل نبوده باشد. امیدوار بودم که امیدواری یک عده (که من در خود هیچ نسبتی با آنها احساس نمی کنم)به شما و افکار و عقایدتان به یک جایی برسد...
این بار هم در برابر خیلی از حرف هایی که می خواهم بزنم صبر می کنم. چون اکثر آنها را گفته اند و نشنیده اید. شاید هم شنیده اید و انگار که نخواستید باور کنید.
اما دوست دارم بعد از سه سال صبر به عنوان آدمی که دوستدار فرهنگ است و فکر می کند خیلی گره های کور زندگی ما به خاطر بی فرهنگی به وجود آمده است، و به عنوان کسی که دوست ندارد شعار قلابی "مردم ما با فرهنگ ترین مردم دنیا هستند" را باور کند حرف بزنم. حرف هایی که خیلی زیادند، ولی می دانم که باید خلاصه شان کنم. چون گوش مردم سرزمین من از این حرف ها پر است...
آقای رئیس جمهور من ادبیات شما را هرگز دوست نداشته ام. ادبیات شما چیزی نبود که بتوانم به آن افتخار کنم و از آن الگو بگیرم. من هیچ وقت ادبیات تحقیر و توهین و تهدید را دوست نداشته ام... و شما نه یک بار، نه دو بار، که تقریباً در همه سخنرانی هایتان چنین ادبیاتی را به کار گرفتید. شما روح بی اخلاقی را در جامعه من دمیدید. چه آنجا که در برابر انسان هایی که شریف می خواندید، اعلام کردید که گوش همکارانتان را (که مردم به آنها احترام می گذاشتند) می پیچانید، و چه وقتی در تیزرهای تبلیغاتی خود، خانه ها را با هم مقایسه کردید. خانه شهردار سابق تهران را نشان دادید که از کوچک جلوه دادن دیگران خودتان را بزرگ کنید. و چه زمانی که به همه مخالفانتان برچسب های رنگارنگ زدید... از دانشجوها گرفته تا همه آدم هایی که مردم بیش از شما و بیش از هرکسی در دنیای آلوده سیاست دوستشان داشتند.
آقای رئیس جمهور یک روز به شهر ما آمدید... من آنجا به عنوان فردی ناظر ماجراها، آمده بودم... می دانید هواداران شما که الگوی رفتاریشان شما بودید، چگونه به استقبال معترضین رفتند؟! حتماً می دانید. با چوب و چماق و گاز اشک آور! با زور... با توهین، با تحقیر و با تهدید. چیزی که میراث افکار شما در ذهن هوادارانتان بود.
آقای رئیس جمهور من آنقدر که شما انتظار دارید مذهبی نیستم. ولی به اعتقادات انسانی پایبندم. اعتقاداتی که نمی گذارد فکر کنم از همه دنیا بیشتر می فهمم. و نمی گذارد فکر کنم که حق دارم نظرم را به هر قیمتی و به هر نحوی به همه تحمیل کنم.... من به حرمت انسان ها معتقدم و به گمانم که پیشوایان دینی شما هم همین اعتقاد را داشته اند.
ادبیات توهین و تحقیر شما در جزئی ترین بخش های جامعه نفوذ کرده است. همه را دارد آلوده می کند. گشت ارشادی که به آن پایبندید، نمونه ای از این ادبیات است که از حالت بالقوه درآمده و به عمل تبدیل شده است. شما به ادبیات هم اکتفا نکرده اید. زیردستان شما هم همین طور.
آقای رئیس جمهور این سالها که گذشت هرگز باز نخواهد گشت. هرگز جایی برای جبران نیست. شما آنقدر رسانه در اختیار داشتید که هرآنچه که به آن فکر می کردید، حالا در مغز خیلی ها رسوب کرده است! فکر می کنید چند سال طول بکشد تا احساس امنیت و آرامش دوباره به مردم ما باز گردد. فکر می کنید چقدر نیرو لازم است که دوباره حرف های خوب و قشنگ بشنویم و باور کنیم؟
آقای رئیس جمهورخواهش می کنم کمی بیشتر فکر کنید...